هنر گناه نیست

ساخت وبلاگ
در میانِ گفتگوی سکوت با سکوتِ این و آنِ من، صدای فریادی‌ست که ناشنواست، و از درد به خود می پیچد...

دوستان حال می‌توانید پراکنده شوید، چون گفتگو با یک مداخله بی‌نتیجه به پایان رسید!

هنر گناه نیست...
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 2:14

چیزی از تو در درون من مانده است که من را هر شب به دندان می گیرد و با خود می برد
شاید پرنده ای بزرگ بال است،برای پرواز
شاید حیوانی درنده،برای شام...
نمیدانم.
هر چه هست من چه خوشم بیاید چه نیاید; هر شب بی تاب منتظرم ; بیاید
من را به دندان بگیرد...
و با خود ببرد...

 

هنر گناه نیست...
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 2:14

اولین داستانی که نوشتم دنیا را به دو دسته تقسیم می کرد، بیابان و جنگل... روزی کلاغ که دانای کل جنگل بود بچه ماری را به دهان گرفت و از بیابان به جنگل برد،کلاغ می دانست برای تعادل وجود تضاد لازم است، ما هنر گناه نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 2:14

گرمی دوش آب سرد،گرمی دوش آب سردهر بار این جمله را تکرار می کنم; سرم را زیر دوش آب سرد می برم...در ناخوداگاهم می دانم که دلم می خواهد خودم را غرق کنم!رامبراند،گویاسامین...رنگ هایش چه بودند؟!یکسال پیش ب هنر گناه نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 2:14

پدر سه سال است که با سال های پرغرور و لجبازش فاصله گرفته است...این مساله را زمانی به وضوح حس می کنم که خیره در آینه می نگرد.زمانی که به آرامی دست روی شانه های ستبرش می گذارم و می پرسم پدرجان صدایم را هنر گناه نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 2:14

حرفی ندارم... دوست دارم تمام بی رحمی ها را بر خودم تکمیل کنم و از زجر کشیدن برای اولین بار واقعا لذت ببرم! پس سکوت و صبر می کنم... باشد که از درون تغییری ایجاد کند،سخت باشد،غم باشد، سازنده باشد... نام هنر گناه نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 2:14

می‌شود باز
با بعضی از همین دلخوشی‌های ساده
زندگی‌ها کرد،
مثلاً با آوازِ بی‌منظور باد رفت یک طرفی
ترانه‌ی آسانی را به یاد آورد.
می‌شود با هر چه آشناست
آشناتر شد.

چمدانی کوچک
خیالی روشن
راهی معلوم
بعد هم هوای رفتن به جایی دور!
یکی دو کتابِ ورق خورده،
خُرده نانی برای کبوتری در راه،
سایه‌سار دو‌ کاج، دو‌سایه، دو‌سبز
یکی‌شان سر بر شانه‌ی دیگری انگار
منتظرِ قصه‌نویسِ قدیمیِ همان برف‌ها و باران‌ها...!

سیدعلی_صالحی

هنر گناه نیست...
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 2:14

مردمان قوی درون من،در این روزگار سخت نخ های لرزان جان و روحم را به فرش گسترده ی زندگی متصل کرده ام...مبادا وحشت درون من فریاد شما گردد، بترساند، بترسید ، قطعش کنید...من چشم هایم را بسته ام،زبانم را قف هنر گناه نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 2:14

و فرقی ست میان آنچه می پنداشتیم و آنچه واقعیت دارد... میان آنچه درک کرده ام و آنچه که تلاش شده است به من فهمانده شود دنیایی فاصله است که من معلق در آن فریاد می زنم و آشفتگی هایم را به زمین و زمان و آدم ها منتقل می کنم. سپاسگزارم از صبر سختی ها که وجودم را تحمل کرده اند... وجود این تکه سنگ کوچک را که آغازگر طوفانی شد در آرامش هوای معانی. مسبب ریزشی از تغییرات. و چه کار می توانستند و می توانستم بکنیم که نکردیم؟! ذره ای بودیم که جابجا می شدیم, بی دلیل, بی آغاز, بی پایان. و ادامه خواهیم داشت. من نمی دانم تا کجا...  هنر گناه نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 0:15

I wish that I had known in that first minute we metThe unpayable debt that I owed youBecause you'd been abused by the bone that refused youAnd you hired me to make up for thatWalking in that room when you had tubes in your armsThose singing morphine alarms out of tune kept you sleeping and evenAnd I didn't believe them when they called you a hurricane thunderclapWhen I was checking vitals I suggested a smileYou didn't talk for a while, you were freezingYou said you hated my tone, it made you feel so aloneAnd so you told me I ought to be leavingBut something kept me standing by that hospital bedI should have quit, but instead I took care of youYou made me sleep and unevenAnd I didn't believe them when they told me that there was no saving you هنر گناه نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت هنر گناه نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artofcrimeo بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 0:15